کعب الاحبار یا کعب الحبر یک عالم یهودی بود که درزمان عمر(ر) خلیفه دوم مسلمین اسلام آورد. به دلیل آگاهی هائی که از فقه یهود داشت به زودی جذب دستگاه خلافت شد و به شرح و بسط دین نوبنیاد اسلام پرداخت و درمنبر به ارشاد مسلمانان مشغول شد. البته قبل از او مسلمانانی عالم به اصول و فروع اسلام مانند علی ع هم بودند، اما کلام آنان آلام بخش دل عوام و درمسیر زراندوزان وبه صلاح حکومت کردن خودکامانه نبود. کلامشان حق بود، به این دلیل به مذاق مردمی که از حقوق خویش غافل بودند خوش نمی آمد. درچنین شرایطی بود که جناح خودکامه باعوام فریبی و دسیسه توانست آنها را به حاشیه براند وحکومت کند. در فضای سانسور حکومتی کار کعب بالاگرفت و سخنانش که بیشتر یادآور سنت و دستوراتی بود که در بین یهودیان رواج داشت، فصل الخطاب شد. و به دلیل دردسترس نبودن متن قرآن برای همگان، آن سخنان به مثابه آیه های قرآنی در جامعه جا افتادند. بعدها محققین اسلامی به خصوص اهل سنت، از گفته های اوبه عنوان حدیث استفاده نمودند.
در واقع بنیان گذار روحانیت دراسلام، همین کعب الاحبار است. او در حکومت عثمان به مقام اولین مفسر رسمی قرآن، اولین امام جمعه و محدث نائل آمد. به این ترتیب او بین قرآن و مردم، در حقیقت بین مردم و خدا، واسطه ای بنا نهاد به نام روحانیت که در قرآن پیش بینی نشده بود. همین واسطه ها بودند که بعدها صدها فرقه را بنابر نوع جهان بینی ای که داشتند، از درون اسلام تاسیس نمودند.
فرقه به عده ای از مردم می گویند که بنابر اختلافات نظری ویا احیانا شکلی، خود را از جامعه جدا می کنند. برای خود شرایط و ترتیبات و احیانا لباس مخصوصی معین و مشخص می کنند و هرکسی می تواند به آن فرقه بگرود به شرطی که آنها را بپذیرد و به عمل درآورد. به این ترتیب صدها فرقه دراسلام تاسیس شدند که آنها را به فرق کلامی و فقهی و غیره دسته بندی کرده اند. روحانیت شیعه را فرقه ای از شاخۀ فرق فقهی می دانند. آن چه یک فرقه راخطرناک می کند وبه آن جنبه ای منفی می دهد این است که تشکیلات یعنی جلوۀ مادی فرقه، فوق انسان و حقوقش قرار گیرد و مقدس شود، در نتیجه نگهداری از آن به هرقیمتی برپیروانش "اوجب واجبات" می گردد به نحوی که برای پاسداری از آن تا قتل مخالفین و جنایت پیش می روند.
گفتیم که شرائط فرهنگی- اجتماعی-سیاسی صدر اسلام در وضعیتی بود که بینش و شیوۀ علی ع تحت سانسور به حاشیه رانده شد . به این ترتیب فضلا و علماء و ائمۀ جمعه و قضات و حاکمین شرع تحت نظریات و احکام کعب قرار گرفتند و به نام حکومت اسلامی به مدیریت جامعه پرداختند. "حکومت اسلامی" جای اصول اسلام نشست و سرداران اسلام خود را ملزم به حفاظت از این حکومت دیدند. سالها طول کشید تا فساد در دستگاه حکومت اسلامی به حدی ازرشد برسد که فقان مردم رنج دیده را درآورده برای بهبود وضع خود به سوی علی ع روی آورند. اما همانطور که می دانیم، بسیار دیر شده بود. مافیاها در همۀ مؤلفه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دینی و اقتصادی و مخصوصا دربین قضات رخنه کرده بودند و فساد گسترش یافته بود. کار بر علی ع بسیار دشوار می نمود زیرا در حقیقت "حکومت اسلامی" توسط همین مافیاها برقرار و پابرجا بود به نحوی که فساد به یکی از پایه های استوار حکومت و زندگی روزمره مردم تبدیل شده بود. این فساد با واسطه شدن کعب و دیگر روحانیون، به خدا وصل می شد و جزء دین مردم شده بود. به این ترتیب بود که علی ع با دسیسۀ مافیای اسلامی توسط یکی از متعصب ترین این مردم که آمادۀ شهات بود، برای "رضای خدا" و "مصلحت نظام" ترور شد.
پیروان چهارمین خلیفه و اولین امام شیعیان که به دست مافیاها به شهادت رسیده بود راه اورا پی گرفتند. راه او ادامۀ رسالت پیامبر ص ، یعنی رساندن پیام خدا به مردم و احیانا به عمل درآوردن آن بود که با روش کعب در نقطه مقابل قرارمی گرفت. به دلیل تضاد جهان بینی آنها با ثروت اندوزی، زندگی پیروان او در مبارزه، بامشکلات فراوانی مواجه بود. هدف آنان همچنان گفتن "حق" و رساندن پیام خدا به مردم بود. قرنها طول کشید تا پدیده ای به نام روحانیت شیعه تشکیل شود. درابتدای تشکیل اما همچنان در درون مردم و با مردم بود و با یک فرقۀ تمام فاصلۀ زیادی داشت. هراجتماعی روحانی خود را داشت با آداب و رسوم خود که معمولا به شغلی مشغول بود و زندگی خود را بدون وابستگی به طبقۀ مرفه کمابیش اداره می کرد. این چنین روحانیت در حوزه فرهنگ عمومي و در حیطۀ زندگي خصوصي مردم به حيات خود ادامه ميداد. از زمانی که رابطه مردم با عالمان ديني بر مدار مرجعيت سازمان يافت و حوزه های دینی شکل گرفتند رفته رفته این جماعت متمایل به راه کعب الاحبار شد. به جای ارشاد و روشن کردن عوام، درنظر و عمل، خود دنباله روآنان شدند. کلام حق را به کناری گذاشتند، اسلام را دین تکلیف انگاشتند، قرآن را مخصوص مردگان قراردادند، پیروان رااز ورود به "معقولات" بازداشتند، و....دین رادر خرافات غوطه ور کردند.
تا اینکه آیت الله خمینی در حالی وارث این تشکیلات شد که جامعه ایرانی دیگر همانند جامعۀ حجاز زمان خلفای صدر اسلام نبود. آگاه از حقوق خود، مردم برای استقلال و آزادی و کرامت انسانی قیام کرده بودند. در این اوضاع و احوال، او از جایگاه نظری دست به تحولی در روحانیت شیعه زد. تااندازه ای خرافات زدائی کرد و برای اولین بار در تاریخ روحانیت، از حق و حقوق وبرابری انسانها سخن گفت تا حدی که فیلسوفان غربی را شگفت زده کرد و می رفت تا دوران علی ع را دوباره زنده کند. به این ترتیب اسلام از قلمرو زندگي خصوصي به حوزه زندگي اجتماعي و سياسي وارد شد. اما این سخنان و نظرات آقای خمینی تاریخ مصرفی داشتند که با به قدرت رسیدنش سپری شد. حجت الاسلام بوشهری مدیر سابق حوزۀ علمیۀ قم در توجیه سئوالی از فرید مدرسی که در تاریخ 26 خرداد در سایت تابناک انتشار یافته است می گوید: "بنده به دنبال تاويل كلام امام(ره) نيستم. كلام امام بايد هميشه نصبالعين ما باشد. منتها شرايط و اقتضائات زمان و مكان حاكم بر اينگونه جملات است. يعني همين امام كه پيش از انقلاب در برابر برخي مسائل با يك نگاه برخورد ميكردند، پس از پيروزي انقلاب نگاهي ديگر درباره آن مساله داشتند". پا گذاشتن روی تعهداتی که آقای خمینی قبل از انقلاب به ملت داده بود را این روحانی این چنین آسان با " تغییر نگاه" تایید و تفسیر می کند. در حالیکه عمل نکردن به تعهد خلاف هردینی است. با قرآن در تضادکامل قراردارد. چنین برداشت های ماکیاولیستی را فقط می توان در خطبه های کعب الاحبار یافت.
آقای خمینی حوزۀ سیاست و اجتماع را با "قدرت" اشتباه گرفت ودرعمل نه تنها به هیچ یک از آن نظریات جامۀ عمل نپوشانید، بلکه به راه کعب رفت وعملا خود را دربرابر نظریات علی ع قرارداد و "خط امام" را ایجاد نمود. با اعلام کردن " اصل حکومت اسلامی است"، اصول اسلام را فرع بر حکومت قرار داد و برای روحانیت ساختاری جدید پدید آورد. نظر خویش را اسلام ناب محمدی نامید و دیگر قرائت ها را از اسلام سانسور نمود. دادگاه های ویژه برای روحانیون برقرار نمود و امتیازات زیادی نسبت به دیگر اقشار برایشان قائل شد. مرجعیت را که در نظر و عمل مستقل از دولت و حکومت بود، تحت امر ولی فقیه در آورد. روحانیون مخالف را از میان برداشت و این چنین از روحانیت شیعه، یک فرقۀ تمام عیار بنیاد کرد. سکوت روحانیت مخالف در سطح جامعه همراه با تایید تلویحی آنان بر اصل نظام ولایت فقیه و مصلحت اندیشی، علی رغم مقاومت بعضی روحانیون سنتی، این فرقه را یک پارچه جلوه گر کرده و کل روحانیت شیعه را درایران در آن جا داده است. آیت الله یزدی رئیس جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم در"ششمین اجلاس علماء بلاد" تصريح كرد: "همچنان كه امام راحل(ره) فرمودند كه حفظ اساس حكومت اسلامي از اوجب واجبات است ما نيز بايد براي حفظ اين كيان تلاش كنيم". (معلوم نیست منظور ایشان از کیان چیست، زیرا یک معنی آن پادشاه جبار می باشد).
برای تثبیت قدرت تازه تاسیس حکومت اسلامی، به بیدادگری روی آورد و تا کشتن انسان های بی گناه پیش رفت. کعب الاحبارها را به گردخویش جمع نمود تا در منابر به تخدیر عوام بپردازند و خرافات را باردیگر رواج دادند. امام زادگان زیادی سربرآوردند و بازار تقدیس رواج پیداکرد. حکومت مقدس شد، مقبره مقدس شد، شرک و بت پرستی رواج پیداکرد، حق و حقوق ازمیان رفتند و با تکالیف و احکام مشی زندگی دنیا و آخرت مردم را تعیین نمودند. نتیجۀ این سبعیت این شد که اکنون هاشمی رفسنجانی این تلاشهای سی ساله نظام ولایت فقیه را شکست خورده تلقی کرده و در همایش دولت، نظام اداری و چشم انداز اعلام می دارد: «هر وقت زنجیرهای استبداد از دست و پای مردم باز شد، مردم خود جامعه را اصلاح کرده و پیشرفت کرده اند اگر مردم در بالای سر خود شمشیری نبینند و در فضای امن فکر کنند و تصمیم بگیرند بسیاری از مسایل حل می شود». برای نشان دادن ابعاد مخربی که این روحانیت باشمشیر و سانسور در جامعه برجای گذارده است، کافی است به این مطلب از یک سایت (مسلمان ایرانی) توجه نمائید: " نقل مي كنند آيت الله بهاءالديني(رض)هرگزاجازه نمي دادند كسي دست ايشان راببوسد اماپس ازمدتي مانع بوسيدن دستشان نشدند. ازايشان دليل اين تغيير شيوه سوال شد كه ايشان فرمودند:درخدمت آقاصاحب الزمان بودم وخواستم دستشان راببوسم كه آقااجازه ندادند وقتي دليل اين كارراپرسيدم ايشان فرمودند:چرانمي گذاري ملت دستت راببوسد؟" به این ترتیب روحانیت موفق شد در سه دهه جامعۀ ایرانی را به سقوط معنوی بکشاند و خدا و دین و ارزشهای انسانی را به خرافات و فساد و بت پرستی برساند.
همه این ها بدون دستیاری شیادانی که بعدها به تشکیلات مافیائی تبدیل شدند غیر ممکن بود. رابطۀ آلی و هماهنگ شده ای بین این روحانیت و مافیاها برقرار گشت به نحوی که کمتر فسادی می توان یافت که دست مراجع یا روحانیون دیگردر آن دیده نشود. روحانیون طراز اولی نظیر آیت الله یزدی که سالها درراس قوه قضائیه قرارداشت دارای پرونده های فساد بی شماری هستند. تاریخ شیعه هیچگاه دچار این همه فساد و تباهی و تبهکاری نشده بود.
هم اکنون در حوزه های علمیه تحولاتی را تدارک می بینند تا تتمۀ روحانیون مخالف ساکت را هم ازبین ببرند و تشکیلاتی برابر کلیسای قرون وسطا را فراهم آورند. هم زمان با گردهم آیی جهانی روحانیون کلیسای کاتولیک در کانادا، "اجلاسيه سالانه جامعه مدرسين و علماي بلاد" در حوزه علمیه باحضور سران دولتی درشهر قم برپا شد تا طرح دولتی کردن رسمی حوزه ها برای تکمیل قدرت وگسرتش فضای عمل ولایت مطلقه فقیه به اکمال برسد.
No response to “روحانیت یک فرقۀ تمام عیار - خرداد 1987”
ارسال یک نظر