میزان
می گویند میرزا ابوالقاسم قمی هنگامی که از اساتید بر جستۀ عصر خود شده بود برای ارشاد مردم به زادگاهش جاپلق یکی از روستاهای ازنا رفته و در آنجا اقامت گزید. ملای روستا که در آنجا جایگاهی داشت و با ورود میرزای قمی موقعیت خود را ازدست رفته می دید، تصمیم گرفت که به هر صورت ممکن میرزا را در بین مردم خوار نموده و اهالی روستا را وادار به بیرون کردن وی نماید. به این منظور طرحی را آماده کرد و همۀ مردم روستا را که از دانش نوشتن و خواندن محروم بودند در مسجد جمع کرد، مریدانش وسایل لازم را آماده کردند، ملای روستا رو به میرزای قمی کرد و گفت: آشیخ اگر سواد داری بیا و اینجا بنویس مار. میرزا که از توطئه بی خبر بود روی تخته ی از پیش آماده شده نوشت (مار). ملا بلافاصله رو به مردم کرد و گفت ایّها الناس ببینید این شخصی که خود را عالم و مرجع دینی معرفی می کند حتی نوشتن مار را هم بلد نیست و بلافاصله تصویر ماری را در آنجا ترسیم کرد و گفت شما خود قضاوت کنید آیا این که من نوشته ام مار است یا آن که این شخص نوشته است، همه یک صدا گفتند نوشته ی شما مار است. آنگاه با تحریک ملا مردم به جرم دروغگویی و بی سوادی کتک مفصلی به میرزا زدند و او را از روستا بیرون کردند.
دکتر عبدالکریم سروش طی گفتگویی با سایت خبری روزآنلاین در مورد اشخاص و گروههای سیاسی مدافع تحریم انتخابات گفته است:
«من به آنها قصه چاه کنی را گفتم که چاهی کنده بود و نمیدانست خاک آن را کجا بریزد. دخو به او گفت یک چاه دیگر بکن، این خاکها را در آن بریز. بقیه داستان معلوم است. این آدم تا آخر عمرش چاه میکند. خاک اولی را میریخت در دومی، دومی را در سومی... گفتم ما یک انقلاب کردیم، یک عالم خاک از چاه جامعه آوردیم بیرون. حالا ماندهایم که این خاکها را کجا بریزیم. شما میگویید یک چاه دیگر بکنید؛ ولی باز همان سئوال مطرح میشود. خاک چاه دوم را کجا بریزیم؟ ما نمیتوانیم عمری را به چاه کنی سپری بکنیم».
بازگویش این داستان توسط سروش دراینجا، همان شکل ماراست و بیرون کردن میرزای تحریم از ده توسط ملای انتخابات. تحریم را باانقلاب یکی کردن و شکلی ناهنجار برای انقلاب ترسیم نمودن و مردم راازآن تصویرکریه گریزاندن کارملای ده است و با ادعای اصلاحات هم خوانی ندارد. اگر آقای سروش باتعقل داستان خویش را بازخوانی کند، متوجه می شود که این داستان چاه کنی در حقیقت داستان خود و دوستان خویش است که هر ازچندی چاهی را به نام انتخابات می کنند و درپی آن با فزونی جستن مصائب و مشکلات که همان خاک ها باشند مواجه می شوند که بااین "عالم خاک " چه بایدشان کرد. آنگاه دخوی ماهر ما به آنان پند می دهد تا چاهی دیگر، این باراما به نام کروبی بکنند و الی نهایت عمر...ادامه دهند.
ازیک فلسفه خوان بعیداست ندانسته، از سوئی " تحریم انتخابات" را با "انقلاب" یکی بداند و از سوی دیگر مصائب و مشکلات موجود را خاک همان چاه انقلاب تلقی نماید. نداند که انقلاب نه زبان دارد که دروغ بگوید و نه دست دارد که حکم قتل عام را امضاء کند و شکنجه کند و ظلم کند و... و نداند که انقلاب جهت اصلاح امور صورت می گیرد وگرنه نام شورش برآن می نهادند. آری آقای سروش خوب می داند که این ذهن مخرب انسان هااست که با اصل قراردادن قدرت، مصائب و مشکلات به وجود می آورد. آنها را به پای انقلاب نوشتن فرار از واقعیت ها و به تصویر کشیدن مار به جای نوشتن آن می باشد. بنابراین، خوب می داند که تحریم انتخابات دربستر و مسیر ایجاد تحول درنظام قرار دارد، آگاه یا ناآگاه آن را باانقلاب یکی دانسته که به نظر می رسد برخلاف دوستانش که تحریم را عملی انفعالی می دانند، برداشت درستی باشد. اما ایشان گویا نگران مصائب و مشکلاتی هستند که این تحول نظام یا انقلاب، به زعم ایشان از خود تولید خواهد کرد. به این دلیل قیام به ضد "انقلاب" کرده اند وچارۀ کاررا در "اصلاحات"، یعنی کندن چاه انتخابات دیده اند!
این نگرانی بیهوده است زیرا همان طور که دربالا آمد، انقلاب یا تحول به دلیل اینکه خواست جامعه است، به سوی اصلاح امور و ارتقاء کرامت انسانی حرکت می کند. برعکس آن، این روشی که به اصلاح طلبی معروف می باشد، تا کنون جز چاه کنی مستمر ثمرۀ دیگری برای مردم دربر نداشته وپس ازاین هم نخواهدداشت. آقای سروش باید به خاطر مبارکشان داشته باشند که برای بهبودی و بهروزی مردم، از ابتدای انقلاب درچندین انتخابات شرکت داشته و تلاش نموده اند که تاهم اکنون ادامه دارد. نتیجۀ این تلاش ها و رهبری ها همین وضع موجود است که می بینیم. به قول مولانا:
ما دراین انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
آن همه قول ها، تعهد ها، تلاش ها برای آزادی عقیده و آزادی های اجتماعی، جامعۀ مدنی، مبارزه با فساد، مبارزه باتمامیت خواهی، شرکت دادن مردم درامورو... که توسط دوستان آقای سروش برای رسیدن به حکومت سرداده می شدند چه نتایجی برجا گذاشته اند که حالا بازهم دخوی ماهر ما، مارا به کندن چاهی دیگر می خواند؟
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل درگندمست ازمکر موش
شاید وظیفۀ کسانی مانند آقای سروش یافتن سبب ساز ازمیان رفتن و به ثمر نرسیدن این همه تلاش برای ارج نهادن به کرامت انسان درکشور ماباشد، نه فریب دادن یا تشویق کردن مردم به تکرارمکررات و کندن چاه درپی چاهی دیگر. در واقع، وظیفۀ آنان یافتن آن موشی است که در این همه تلاش اصلاح طلبی، باوجود دردست داشتن حکومت، خلل ایجاد کرده و می کند. ما همه گونه کاندیدای ریاست جمهوری را آزموده ایم، هیچ یک ازآنها نگفته است که خواستار بهبودی وضع مردم نیست. همۀ آنان ادعا کرده و می کنند که برای بهروزی مردم کاروتلاش می نمایند. آن سبب ساز درکجا خود را پنهان کرده است که کشوررا همواره و بدون وقفه به سوی نابودی سوق می دهد؟ ترساندن مردم از یک تحول اساسی درنظام موجود به معنی قبول این وضع وادامۀ آن نیست؟
موش تاانبار ما حفره زدست
وزفنش انبارما ویران شدست
آن موشی که کشور را به ویرانی کشانده، نه انسان ها بلکه نظامی می باشد که انسان ها را به گروگان خویش گرفته است. دلبستگی شما و دوستان شما ویا هرانسان دیگری به این نظام، به هیچ وجهی قابل توجیه نمی باشد وبا مقدس خواندن آن ازسوی آقای خاتمی، جز شرک وبت پرستی نامی دیگر نمی توان برآن دلبستگی نهاد. نتیجۀ این دلبستگی به نظام این است که آقای سروش پس از آن همه تلاش های اصلاح طلبی، همواره تمنای کمی آزادی و عدالت را از رئیس جمهوری آن هم از نوع اصلاح طلبش دارد و درهمان گفتگو ادامه داده است: «من توقعم از ریاست جمهوری این است که فضا اندکی باز بشود که اهل اندیشه و اصلاح بتوانند در جامعه مدنی، کاری بکنند. مطبوعات قدری آزاد تر باشند؛ مردم کمی آزادتر باشند و سایه ترس، از روی سر مردم کنار برود. قوه قضاییه قدری پاکیزهتر بشود. مثلا من در شعارهای آقای موسوی کمترین چیزی ندیدم که نسبت به قوه قضاییه حساسیتی نشان بدهند؛ در حالیکه قلب طپنده دموکراسی و عدالت ـ حالا نام دموکراسی را هم نبریم، بگوییم عدالت ـ در قوه قضاییه است؛ اگر چنین شجاعتی و چنین ارادهای وجود نداشته باشد بقیه دستگاهها نمیتوانند کاری بکنند».
این گونه التماس کردن برای اندکی آزادی و ذره ای فضای باز و نبودن سایۀ ترس و... بعداز سی سال تلاش برای آزادی مردم ، دروغ کسانی را آشکار می کند که درپی تداوم این وضع هستند و مردم را از تحول درنظام می ترسانند. فرض کنیم آقای کروبی به ریاست جمهوری رسید و به شما کمی ازآن چه درخواست کرده اید داد، چهارسال بعد چه خواهیدکرد؟ چرابه آن مردمی که ازآن ذره ها هم محروم اند فکر نمی کنید؟ چرا خود را از غفلت از حقوق و کرامت خویش رها نسازیم وبه جای گدائی ذرات، به حقوق حقۀ خویش نرسیم؟ البته برای رسیدن به آن ها لازم می آید متحول شد و متحول کرد. متحول شدن به معنای آگاه شدن به حقوق خویش ومتحول کردن به معنای تحول نظام موجود درمطابق کردن آن با کرامت و حقوق انسان می باشد.
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان درجمع گندم جوش کن
پس برای رهائی ازاین جهنم چاه کنی و دست یابی به اصلاحات، به جای القاء ترس و ناامیدی وحقارت به جامعه، لازم است دو موش را دفع کنیم. اول موشی که درذهن ما حفره زدست و قوۀ تعقل ما را دچار نقصان کرده و ما را ازحقوق و کرامت خویش غافل گردانده است. دوم موشی که درکشور ماحفره زدست و انبارهای مارا به ویرانه تبدیل کرده است.
می گویند میرزا ابوالقاسم قمی هنگامی که از اساتید بر جستۀ عصر خود شده بود برای ارشاد مردم به زادگاهش جاپلق یکی از روستاهای ازنا رفته و در آنجا اقامت گزید. ملای روستا که در آنجا جایگاهی داشت و با ورود میرزای قمی موقعیت خود را ازدست رفته می دید، تصمیم گرفت که به هر صورت ممکن میرزا را در بین مردم خوار نموده و اهالی روستا را وادار به بیرون کردن وی نماید. به این منظور طرحی را آماده کرد و همۀ مردم روستا را که از دانش نوشتن و خواندن محروم بودند در مسجد جمع کرد، مریدانش وسایل لازم را آماده کردند، ملای روستا رو به میرزای قمی کرد و گفت: آشیخ اگر سواد داری بیا و اینجا بنویس مار. میرزا که از توطئه بی خبر بود روی تخته ی از پیش آماده شده نوشت (مار). ملا بلافاصله رو به مردم کرد و گفت ایّها الناس ببینید این شخصی که خود را عالم و مرجع دینی معرفی می کند حتی نوشتن مار را هم بلد نیست و بلافاصله تصویر ماری را در آنجا ترسیم کرد و گفت شما خود قضاوت کنید آیا این که من نوشته ام مار است یا آن که این شخص نوشته است، همه یک صدا گفتند نوشته ی شما مار است. آنگاه با تحریک ملا مردم به جرم دروغگویی و بی سوادی کتک مفصلی به میرزا زدند و او را از روستا بیرون کردند.
دکتر عبدالکریم سروش طی گفتگویی با سایت خبری روزآنلاین در مورد اشخاص و گروههای سیاسی مدافع تحریم انتخابات گفته است:
«من به آنها قصه چاه کنی را گفتم که چاهی کنده بود و نمیدانست خاک آن را کجا بریزد. دخو به او گفت یک چاه دیگر بکن، این خاکها را در آن بریز. بقیه داستان معلوم است. این آدم تا آخر عمرش چاه میکند. خاک اولی را میریخت در دومی، دومی را در سومی... گفتم ما یک انقلاب کردیم، یک عالم خاک از چاه جامعه آوردیم بیرون. حالا ماندهایم که این خاکها را کجا بریزیم. شما میگویید یک چاه دیگر بکنید؛ ولی باز همان سئوال مطرح میشود. خاک چاه دوم را کجا بریزیم؟ ما نمیتوانیم عمری را به چاه کنی سپری بکنیم».
بازگویش این داستان توسط سروش دراینجا، همان شکل ماراست و بیرون کردن میرزای تحریم از ده توسط ملای انتخابات. تحریم را باانقلاب یکی کردن و شکلی ناهنجار برای انقلاب ترسیم نمودن و مردم راازآن تصویرکریه گریزاندن کارملای ده است و با ادعای اصلاحات هم خوانی ندارد. اگر آقای سروش باتعقل داستان خویش را بازخوانی کند، متوجه می شود که این داستان چاه کنی در حقیقت داستان خود و دوستان خویش است که هر ازچندی چاهی را به نام انتخابات می کنند و درپی آن با فزونی جستن مصائب و مشکلات که همان خاک ها باشند مواجه می شوند که بااین "عالم خاک " چه بایدشان کرد. آنگاه دخوی ماهر ما به آنان پند می دهد تا چاهی دیگر، این باراما به نام کروبی بکنند و الی نهایت عمر...ادامه دهند.
ازیک فلسفه خوان بعیداست ندانسته، از سوئی " تحریم انتخابات" را با "انقلاب" یکی بداند و از سوی دیگر مصائب و مشکلات موجود را خاک همان چاه انقلاب تلقی نماید. نداند که انقلاب نه زبان دارد که دروغ بگوید و نه دست دارد که حکم قتل عام را امضاء کند و شکنجه کند و ظلم کند و... و نداند که انقلاب جهت اصلاح امور صورت می گیرد وگرنه نام شورش برآن می نهادند. آری آقای سروش خوب می داند که این ذهن مخرب انسان هااست که با اصل قراردادن قدرت، مصائب و مشکلات به وجود می آورد. آنها را به پای انقلاب نوشتن فرار از واقعیت ها و به تصویر کشیدن مار به جای نوشتن آن می باشد. بنابراین، خوب می داند که تحریم انتخابات دربستر و مسیر ایجاد تحول درنظام قرار دارد، آگاه یا ناآگاه آن را باانقلاب یکی دانسته که به نظر می رسد برخلاف دوستانش که تحریم را عملی انفعالی می دانند، برداشت درستی باشد. اما ایشان گویا نگران مصائب و مشکلاتی هستند که این تحول نظام یا انقلاب، به زعم ایشان از خود تولید خواهد کرد. به این دلیل قیام به ضد "انقلاب" کرده اند وچارۀ کاررا در "اصلاحات"، یعنی کندن چاه انتخابات دیده اند!
این نگرانی بیهوده است زیرا همان طور که دربالا آمد، انقلاب یا تحول به دلیل اینکه خواست جامعه است، به سوی اصلاح امور و ارتقاء کرامت انسانی حرکت می کند. برعکس آن، این روشی که به اصلاح طلبی معروف می باشد، تا کنون جز چاه کنی مستمر ثمرۀ دیگری برای مردم دربر نداشته وپس ازاین هم نخواهدداشت. آقای سروش باید به خاطر مبارکشان داشته باشند که برای بهبودی و بهروزی مردم، از ابتدای انقلاب درچندین انتخابات شرکت داشته و تلاش نموده اند که تاهم اکنون ادامه دارد. نتیجۀ این تلاش ها و رهبری ها همین وضع موجود است که می بینیم. به قول مولانا:
ما دراین انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
آن همه قول ها، تعهد ها، تلاش ها برای آزادی عقیده و آزادی های اجتماعی، جامعۀ مدنی، مبارزه با فساد، مبارزه باتمامیت خواهی، شرکت دادن مردم درامورو... که توسط دوستان آقای سروش برای رسیدن به حکومت سرداده می شدند چه نتایجی برجا گذاشته اند که حالا بازهم دخوی ماهر ما، مارا به کندن چاهی دیگر می خواند؟
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل درگندمست ازمکر موش
شاید وظیفۀ کسانی مانند آقای سروش یافتن سبب ساز ازمیان رفتن و به ثمر نرسیدن این همه تلاش برای ارج نهادن به کرامت انسان درکشور ماباشد، نه فریب دادن یا تشویق کردن مردم به تکرارمکررات و کندن چاه درپی چاهی دیگر. در واقع، وظیفۀ آنان یافتن آن موشی است که در این همه تلاش اصلاح طلبی، باوجود دردست داشتن حکومت، خلل ایجاد کرده و می کند. ما همه گونه کاندیدای ریاست جمهوری را آزموده ایم، هیچ یک ازآنها نگفته است که خواستار بهبودی وضع مردم نیست. همۀ آنان ادعا کرده و می کنند که برای بهروزی مردم کاروتلاش می نمایند. آن سبب ساز درکجا خود را پنهان کرده است که کشوررا همواره و بدون وقفه به سوی نابودی سوق می دهد؟ ترساندن مردم از یک تحول اساسی درنظام موجود به معنی قبول این وضع وادامۀ آن نیست؟
موش تاانبار ما حفره زدست
وزفنش انبارما ویران شدست
آن موشی که کشور را به ویرانی کشانده، نه انسان ها بلکه نظامی می باشد که انسان ها را به گروگان خویش گرفته است. دلبستگی شما و دوستان شما ویا هرانسان دیگری به این نظام، به هیچ وجهی قابل توجیه نمی باشد وبا مقدس خواندن آن ازسوی آقای خاتمی، جز شرک وبت پرستی نامی دیگر نمی توان برآن دلبستگی نهاد. نتیجۀ این دلبستگی به نظام این است که آقای سروش پس از آن همه تلاش های اصلاح طلبی، همواره تمنای کمی آزادی و عدالت را از رئیس جمهوری آن هم از نوع اصلاح طلبش دارد و درهمان گفتگو ادامه داده است: «من توقعم از ریاست جمهوری این است که فضا اندکی باز بشود که اهل اندیشه و اصلاح بتوانند در جامعه مدنی، کاری بکنند. مطبوعات قدری آزاد تر باشند؛ مردم کمی آزادتر باشند و سایه ترس، از روی سر مردم کنار برود. قوه قضاییه قدری پاکیزهتر بشود. مثلا من در شعارهای آقای موسوی کمترین چیزی ندیدم که نسبت به قوه قضاییه حساسیتی نشان بدهند؛ در حالیکه قلب طپنده دموکراسی و عدالت ـ حالا نام دموکراسی را هم نبریم، بگوییم عدالت ـ در قوه قضاییه است؛ اگر چنین شجاعتی و چنین ارادهای وجود نداشته باشد بقیه دستگاهها نمیتوانند کاری بکنند».
این گونه التماس کردن برای اندکی آزادی و ذره ای فضای باز و نبودن سایۀ ترس و... بعداز سی سال تلاش برای آزادی مردم ، دروغ کسانی را آشکار می کند که درپی تداوم این وضع هستند و مردم را از تحول درنظام می ترسانند. فرض کنیم آقای کروبی به ریاست جمهوری رسید و به شما کمی ازآن چه درخواست کرده اید داد، چهارسال بعد چه خواهیدکرد؟ چرابه آن مردمی که ازآن ذره ها هم محروم اند فکر نمی کنید؟ چرا خود را از غفلت از حقوق و کرامت خویش رها نسازیم وبه جای گدائی ذرات، به حقوق حقۀ خویش نرسیم؟ البته برای رسیدن به آن ها لازم می آید متحول شد و متحول کرد. متحول شدن به معنای آگاه شدن به حقوق خویش ومتحول کردن به معنای تحول نظام موجود درمطابق کردن آن با کرامت و حقوق انسان می باشد.
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان درجمع گندم جوش کن
پس برای رهائی ازاین جهنم چاه کنی و دست یابی به اصلاحات، به جای القاء ترس و ناامیدی وحقارت به جامعه، لازم است دو موش را دفع کنیم. اول موشی که درذهن ما حفره زدست و قوۀ تعقل ما را دچار نقصان کرده و ما را ازحقوق و کرامت خویش غافل گردانده است. دوم موشی که درکشور ماحفره زدست و انبارهای مارا به ویرانه تبدیل کرده است.
No response to “داستانهای من و عبدالکریم سروش و تحریم انتخابات - اردیبهشت 1388”
ارسال یک نظر